شباهتی بین انسانها و خرچنگها که کمتر کسی از آن خبر دارد!
مگر خرچنگها و انسانها هم با هم شباهتی دارند؟ در نگاه اول هیچ شباهتی بین خرچنگ و انسان نیست.
اولا که خرچنگ زیر آب و انسان روی زمین زندگی میکند و اصلا ظاهری و همهطوره به نظر میآید فرق دارند؛ پس چطور ممکن است که با هم شباهت داشته باشند؟
در این مطلب قرار است به شباهتهای مهمی بین انسان و خرچنگها اشاره بکنیم که باورتان نمیشود! تا آخر این مطلب با من همراه باشید.
چگونه خرچنگ و انسان با هم شبیه هستند؟
سیستم عصبی خرچنگها با انسانها شباهت بسیار زیادی دارد که این سیستم عصبی قدمتش به میلیونها سال میرسد.
با بررسی این سیستم عصبی، ما میتوانیم رفتار اجتماعی انسان و خرچنگها را با هم مقایسه کنیم که البته به نتایج خیلی جالبی دست پیدا خواهیم کرد. جامعه خرچنگها شباهت زیادی به جامعه انسانها دارد.
تشکیل جامعه خرچنگی
اگر چند خرچنگ را بردارید و در یک محیط جدید قرار دهید، آنها به سرعت شروع به بررسی محیط اطرافشان میکنند و نقشه محل زندگی جدیدشان را از بر میشوند.
جالب است که انسانها هم وقتی که در یک محیط یا شرایط روانی جدید قرار میگیرند، مغزشان اولین کاری که میکند بررسی آن محیط و موقعیت جدید به طور کامل است تا اولا از خطرهای احتمالی آگاه شود و بعد برایش راهحل ارائه دهد.
خرچنگها هم بعد از بررسی محل زندگی جدیدشان، به دنبال یک لانه و محل امن میگردند که هم در آن استراحت کنند و هم زمانی که پوست میاندازند و آسیبپذیر میشوند، در امان بمانند.
تمایل انسان به محیط امن هم شباهت زیادی به این تمایل خرچنگها دارد.
اما خب به دلیل تعداد بالای خرچنگها و کم بودن لانههای خوب، خرچنگها اغلب با هم به مشکل میخورند.
جنگ بر سر لانه و موقعیت
فرض کنیم دو خرچنگ یک لانه را میخواهند، اینجا چه اتفاقی میافتد؟ اگر بخواهند از همان اول به جان هم بیفتند که هردو آسیب میبینند و خرچنگ سوم سر میرسد و به راحتی لانه را تصاحب میکند.
خرچنگها برای مشخص کردن سلسله مراتب قدرت، مراحلی را دارند.
در مرحله اول، هردو خرچنگ به دقت جثه یکدیگر را بررسی میکنند و اگر یکی از خرچنگها به نتیجه برسد که طرف مقابلش قویتر است، از مبارزه منصرف میشود.
در انسانها همچین چیزی وجود دارد که ما آن را “زبان بدن قدرتمند” مینامیم. وقتی یک نفر زبان بدنش حس قدرت را منتقل کند، کمتر کسی سعی میکند با او درگیر شود.
اما اگر هردو خرچنگ هماندازه باشند چه میشود؟ دو خرچنگ با حالتی مثل بوکسورها، شروع به محک زدن هم میکنند.
به این صورت که نوبتی یکی جلو میرود و آن یکی دفاع میکند و جایشان را عوض میکنند. اگر بعد از چندبار این حرکت را زدن هیچکدام از خرچنگها از جنگ منصرف نشود، جنگ وارد مرحله سوم میشود.
در مرحله سوم هردو خرچنگ وحشیانه به یکدگیر حمله میکنند و سعی میکنند قلابشان را در پشت آن یکی فرو کنند و جراحت بزرگی را ایجاد کنند اما اگر این اتفاق هم نیفتد، جنگ وارد مرحله چهارم میشود که میتواند به مرگ یکی از دو خرچنگ منجر شود.
جالب است که این رفتارها در جنگ، آموختنی نیست و اگر یک خرچنگ در تنهایی بزرگ شود، به هنگام مواجه شدن با خرچنگهای دیگر میداند که باید چگونه رفتار کند چراکه این رفتارها در سیستم عصبیاش قرار دارند.
نبرد انسانها بر سر جایگاه
از ده هزار سال قبل به بعد که جمعیت انسانها به شدت افزایش یافت، جنگ و تنش بین انسانها هم شروع شد.
آنها به یکدیگر حمله میکردند و سعی میکردند با نابود کردن یکدیگر، جایگاه خود را بالا و بالاتر ببرند.
این تمایل انسان به بالا رسیدن در یک سلسله مراتب قدرت، چیزی است که در سیستم عصبیاش قرار دارد دقیقا مانند یک خرچنگ و شباهتهای زیادی بین سلسله مراتب قدرت انسانی و خرچنگی میتوانیم ببینیم.
در دوران مدرن که ما “متمدنتر” شدهایم، درست است که دیگر خیلی به جان هم نمیافتیم (اکثرا) اما این نبرد بر سر قدرت همچنان به صورت یک رقابت ادامه دارد و میبینیم که بسیاری از انسانها برای رسیدن به بالاترین جایگاهها دست به هرکاری میزنند.
خرچنگ افسرده
وقتی یک خرچنگ در جنگ شکست میخورد، اعتماد به نفسش را کامل از دست میدهد.
او خودش را کامل جمع میکند و عقبنشینی میکند.
این خرچنگ هیچ تمایلی به جنگیدن دیگر ندارد و اگر خرچنگ نیرومندی باشد که شکست خورده، حتی ممکن است مغزش کامل آب شود و یک مغز جدید جایگزینش شود! برای کسانی که شکست عشقی یا انتقال دردناک شغلی را تجربه کردهاند هم چیزی به مانند مرگ مغزی سختپوستان رخ میدهد.
یک انسان هم وقتی در یک مرحله از زندگیاش شکست میخورد، از نظر روانی کامل به هم میریزد؛ دیگر اعتماد به نفس ندارد و به صورت کلی کمترین تمایل برای تلاش دوباره برای آن هدفش دارد.
دقیقا با آن خرچنگ شکستخورده حالتش برابری میکند. همیشه بدنش خم و جمع است و با زبان بدن ضعیفی خودش را به دیگران نشان میدهد و اصلا ترجیح میدهد خودش را به دیگران نشان ندهد.
جالب است که بدانید اگر آن خرچنگ بازنده بتواند شهامتش را به دست بیاورد و دوباره بجنگد، احتمال اینکه باز شکست بخورد خیلی زیاد است.
دقیقا مثل کسی که شکست خورده و باز تلاش میکند و باز احتمال شکستش خیلی زیاد است. دلیل اینها دو هورمون به نامهای “سروتونین” و “اکتوپامین” هستند.
وقتی یک خرچنگ یا انسان شکست میخورد، هورمون سروتونین به شدت افت و هورمون اکتوپامین افزایش مییابد که همین باعث بدترین شرایط روحی میشود.
اگر به یک خرچنگ شکستخورده هورمون سروتونین تزریق کنید، میبینید که به خودش کش و قوسی میدهد و به سمت حریفانش حملهور میشود.
سروتونین هورمونی است که در قرصهای ضدافسردگی وجود دارد و به هورمون شادی معروف است.
خرچنگ برنده و ازخودراضی
خرچنگی که در جنگی برنده شده، کاملا رفتار و حالاتش با خرچنگی که شکست خورده متفاوت است.
خرچتگ برنده بااعتماد به نفس راه میرود. علاقهای به عقبنشینی ندارد. بهترین لانه را تصاحب میکند، غذایی میخورد و برای دیگر خرچنگها قلدری میکند.
تمام خرچنگهای ماده هم به خرچنگ برنده جذب میشوند و خرچنگ برنده تمام مادهها را به دست میآورد. اگر این خرچنگ دوباره وارد جنگ بشود احتمال اینکه برنده بشود خیلی بالا است.
انسانی که هم که در زندگی برنده بوده است دقیقا به همین شکل رفتار میکند.
جاهطلب است و همیشه به دنبال موقعیتهای بالا و بالاتر است، تمام زنان به او جذب میشوند.
قدرتمند است و اعتماد به نفس بالایی دارد و نسبت به خود و زندگیاش رضایت دارد و دیگران موقعیتهای زیادی را در اختیارش قرار میدهند.
این انسان برنده هرچقدر تلاش بکند، احتمال برنده شدنش بسیار زیاد است.
دنیای خرچنگها و انسانها، متعلق به برندههاست و برندهها بیشتر و بیشتر به دست میآورند و بازندهها هرچه دارند و ندارند را از دست خواهند داد.
وجود خرچنگها و انسانهای برنده پر از هورمون سروتونین است و خیلی محکم راه میروند.
انسان برنده صاف میایستد و شانههایش را عقب میدهد.
دیدگاهتان را بنویسید