غول چراغ جادو از کوزه خارج شد. بدنی آبی رنگ داشت و شکلی مانند انسان اما بدون پا بود. او رو به…
ملکه وارد شد. لباس طلاییرنگ و زیبایی پوشیده بود که انتهای دامن بلندش به زمین کشیده میشد. همه کسانی که در مهمانی…
ویچر وارد قصر متروکه شد. قصر تاریک بود اما نه برای او. ویچر شمشیرش را آرام از غلاف که مانند تیرکمان بر…
الف فریاد زد:{ ویچر! مگه کار تو کشتن هیولاها نیست؟ پس چرا روبرو ما ایستادهای؟ چرا طرف انسانهایی؟ هیچ شکی نیست که…
دختر شکل یک دختر معمولی بود. او موی کوتاه بور داشت که بد اصلاح شده بودند و لباس مردانه چرمی پوشیده بود.…
هیولا به ویچر حمله کرد. سرعتش زیاد بود و قطعا یک انسان نمیتوانست از آن حمله جاخالی دهد؛ اما ویچر یک انسان…