عقده سیندرلا چیست؟ دلیل وابستگی زنان به مردان

عقده سیندرلا چیست و چه تاثیری بر زنان دارد؟
در این مقاله قرار است به یکی از شایعترین عقدهها که در فرهنگ ما هم دیده میشود بپردازیم و ببینیم که عقده سیندرلا چیست دقیقا چیست و چگونه میشود بر آن غلبه کرد. در پایان شما درک بهتری از دلیل وجود کلیشههای جنسیتی خواهید داشت. با من در ادامه این مقاله همراه باشید.
عقده چیست؟
در ابتدا باید ببینیم اصلا عقده چیست. “کارل گوستاو یونگ“، روانشناس بزرگ و پایهگذار “روانشناسی تحلیلی“، عقده را یک نیروی قدرتمند در ناهشیار ما توصیف میکرد که بار روانی بسیاری برای ما دارد.
وقتی ما عقدهای در یک موضوع داریم، هنگام مواجه شدن با آن موضوع یا موضوعات مرتبط با آن، هیجانات شدیدی را تجربه میکنیم که مانع از تصمیمگیری منطقی و هوشمندانه ما میشود.
برای مثال کسی که عقدهی پدر دارد، شاید در بسیاری از جنبههای دیگر در زندگی بسیار منطقی و بالغانه فکر کند و تصمیمات آگاهانه و اقتصادی بگیرد اما وقتی که بحث پدر وسط میآید، تمام توانایی استدلال منطقیاش را از دست بدهد و از روی هیجانات فکر کرده و عمل کند.
در حقیقت عقده مثل یک سیاهچاله است. سیاهچاله جاذبهی بسیار زیادی دارد و وقتی که نزدیک آن قرار بگیرید، شما را به داخل خود میکشد. بسیاری از ما دچار عقدههایی هستیم که ممکن است آنان را نشناسیم.
حال که عقده را شناختیم، ببینیم که عقدهی سیندرلا چیست و چرا به این نام آن را میشناسیم.
عقده سیندرلا چیست؟
احتمالا این عبارت را زیاد شنیدهاید: ((دختری که منتظر است شاهزادهای با اسب سفید به نجاتش بیاید.)) این باور دقیقا یعنی عقده سیندرلا. بگذارید بیشتر بازش کنیم.
بسیاری از زنان و خصوصا دختران جوان هستند که باور دارند برای اینکه زندگی خوبی داشته باشند و بتوانند از پس چالشها و مشکلات زندگی بربیایند، نیاز به یک مرد دارند.
آنها باور ندارند که توانایی و قدرت کافی این را دارند که بتوانند به تنهایی با زندگی روبرو شوند و رشد کنند بلکه احساس ضعف کرده و فکر میکنند محتاج یک مرد هستند. به اصطلاح، آنها در انتظار یک شاهزاده با اسب سفید نشستهاند.
این زنان در ضعف خودشان و قدرت مردان اغراق میکنند. آنها جنس زن را ذاتا ضعیفتر از جنس مرد میدانند و بسیار وابسته به جنس مخالف هستند.
این باور باعث ایجاد احساس ترس، وابستگی و ضعف میشود و باعث میشود این زنان هیچگاه احساس توانمندی نکنند و اگر هم مردی را پیدا کنند، او را برای خود ایدهآلسازی میکنند و او را بالاتر از چیزی که هست میپندارند. آنها خیلی اوقات حاضرند باجهای بسیاری دهند تا آن مرد رهایشان نکند چراکه احساس میکنند با رفتن آن مرد زندگیشان به پایان میرسد.
فقط زنان نیستند که به عقده سیندرلا مبتلا میشوند. بسیاری از مردانی که باور دارند جنس زن ذاتا نیازمند است و بدون مرد کاری نمیتواند کند نیز دچار این عقده هستند. مردان مبتلا به این عقده به زنان با تحقیر نگاه میکنند و آنها را ناتوان تلقی میکنند.
اما این فقط زنان وابسته نیستند که مبتلا به این عقدهاند. قطعا شما هم، خصوصا این دوره و زمانه، زنانی را دیدهاید که با خشم نسبت به مردان حرف میزنند. آنها از جنس مرد متنفر هستند و باور دارند کل تاریخ بشریت چیزی نبوده جز ظلمی که مردان به زنان کردهاند. آنها کاملا نیاز به یک مرد را رد میکنند و باور دارند یک زن بدون حضور مردی در زندگیاش خوشبختتر است. باور دارند مردان ذاتا مانع رشد زنان هستند.
چنین زنانی هم، که دچار خشمی غیرواقعبینانه به مردان هستند، دچار عقده سیندرلا هستند. واکنش آنها در برابر این عقده، “جبران افراطی” است؛ یعنی از آنجایی که نسبت به این باور که زنان ضعیفتر از مردان هستند متنفر هستند، پس حمله میکنند و خودشان تبدیل به مهاجم میشوند. برخلاف برخی از زنان که تسلیم هستند در برابر عقده سیندرلا، آنها به آن حمله میکنند و آنها هم درگیرش هستند.
نه فقط زنان…
حال میخواهیم یک لایه عمیقتر بشویم. عقده سیندرلا در یک فرهنگ میتواند وجود داشته باشد.
وقتی مردم یک ملت باور داشته باشند که برای بهود وضعیت و پیشرفتشان نیاز به یک منجی، نیاز به یک قهرمان دارند، یعنی دچار به عقده سیندرلا هستند. آنها هم در انتظار شاهزاده با اسب سفید نشستهاند.
وقتی در یک فرهنگ نیاز به یک قهرمان عمیقاً رخنه کرده باشد، آن ملت خود را ناتوان ارزیابی میکند و باور ندارد که بدون وجود یک قهرمان فرا انسان بتواند رشد کند.
همین عقده باعث میشود که آن مردم تلاشی نکنند و در انتظار یک منجی بنشینند و به راحتی هم میشود آنها را فریب داد و ازشان سوء استفاده کرد.
چاره چیست؟
قطعا قدم اول در هر درمانی، شناختن دقیق مشکل است. اگر دختری باور به این دارد که ناتوان و ضعیف است و نیاز به یک مرد دارد تا زندگیاش پایان نیابد، باید ابتدا وجود این عقده را و ریشههایش را، که میتواند فرهنگ باشد یا مسائل شخصی، شناسایی کند و باورهایش را اصلاح کند.
او و تمام مردانی که زنان را ضعیفتر از آن میدانند که مستقل باشند، باید ببینند نمونه زنانی را که توانستهاند مستقل باشند و روی پاهای خودشان بهایستند. این زنان باید روی تواناییهایشان کار کرده، توانایی واقعبینیشان را افزایش دهند و ببینند چگونه میتوانند خود را رشد دهند.
و اما زنانی که نسبت به مردان خشمی عمیق دارند و از آنها متنفر هستند باید چه کنند؟ آنها هم باید متوجه شوند که ریشه این خشم و نفرت چیست؛ شاید مسائل اجتماعی باشد و شاید هم مسائلی در زندگی شخصیشان، مثل پدری کنترلگر (یا دلایل دیگر).
بعد از شناختن ریشه این خشم و نفرت، باید ببینند که بسیاری از مردان واقعا ظالم نیستند و اینگونه هم نبوده که در طول تاریخ تمام مردان زنان را شکنجه کردهاند. باید بفهمند که حضور یک مرد به عنوان شریک عاطفی در زندگی میتواند یک پیوند عمیق و زیبا باشد به شرط آنکه واقعبین باشند.
برای فرهنگ باید چه کرد؟ وقتی یک مشکل فرهنگی باشد، تلاشهای فردی شاید خیلی اوقات کافی نباشد و نیاز به جنبشهای اجتماعی باشد.
هرچقدر ما در آگاهسازی مردم، در حد خودمان، نسبت به این عقده و باورهای غلطی که نتیجه آن هستند آگاهی دهیم، قدمی در مقابله با این مشکل برداشتهایم.
امیدوار باشیم که روزی بیاید که دیگر درگیر این عقده نباشیم و همه، هر دو جنس، بتوانیم به تواناییهایمان پی ببریم و رشد کنیم و دیدی واقعگرایانه نسبت به خودمان، دیگران و جهان داشته باشیم و تصمیماتی درست بگیریم.
نظر شما راجب این عقده چیست؟ به نظرتان این عقده چه تاثیراتی در فرهنگ ایران داشته است؟ با کامنتهایتان نظراتتان را به اشتراک بگذارید.
برگرفته شده از سخنان دکتر “محمدرضا سرگلزایی“
همچنین بخوانید:
داستان زندگی زیگموند فروید از کودکی تا مرگ
دیدگاهتان را بنویسید